آدم گاهی آنقدر تنها می شود و با خودش حرف می زند که تبدیل می شود به دو نفر... - پاتریک دوویت
وقتـے بـــمیـــــــرم هیـــــــچ اتفاقـے نخواهد افتـــــــاد
نـــــــﮧ جاے بـﮧ خاطرم تعطیل میشود
نـــــﮧ در اخبار حرفـے زده میشود
نــــﮧ خیابانـے بستـﮧ میشود
نــﮧ در تقویم خطـے بـﮧ اسمم نوشتــــــــﮧ میشود
تنها موهاے مادرمـــــــ کمـے سپیدتر میشـــــــود
پدرم کمــــــــے شکستــــــــﮧ تر
اقواممان چند روز آسوده از کـــــــار
و من ..
فقط تنها گورکنـے را خستـــــــــــــــﮧ کنـــــم ..
هر کسی برای خودش خیابانی دارد
کوچه ای
کافی شاپی
آهنگی
نیمکتی
و شاید عطری
.
که بعد از سالها خاطراتش ، گلویش را چنگ میزند
روزم چون روز دیگران می گذرد. اما شب که در می رسد یادها پریشانم می کنند، با چه اضطرابی روز را به سر می برم اما شبانگاه من و غم
یکجا می شویم. همانا عشق در قلب ما جا یافته و ثابت است. چنان چون پیوست انگشتان با دست."سلوک / محمود دولت آبادی"
هیـــسـ
این بازی عادلانه نیستـــ …..
این زندگی همه اش مار بــود
پلّه هایش کجـــــاستـــ…؟؟؟
همیشه مادررا به مداد تشبیه میکردم
*********
*********
كنار تو در باران قدم می زنم
"چتــــر" برای چه؟!
خیـــــال كه خیس نمی شود
قفل سنگین بغض
نفسها را به زنجیر میکشد.....
: خب حالا می خوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه؟ توام چشماتو ببند... دِ ببند دیگه... خب، چی می بینی؟
- هیچکس!
: هیچکس... خب هیچکس قشنگه دیگه... هیچکس همه کسه، همه کس هیچکسه. حالت خوب شد؟
(یک تکه نان/ کمال تبریزی)
سلام!
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديدهام خانهئی خريدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار ... هی بخند!
بیپرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
يادت میآيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
(زنده یاد خسرو شکیبایی)
آرواره ها(JAWS)
کارگردان:استیون اسپیلبرگ
نویسندگان فیلمنامه:پیتر بنچلی.کارل گاتلیب
بر گرفته از رمان:بنچلی
بازیگران:
روی شایدر(برودی)
رابرت شاو(کوئینت)
ذیچارد دریفوس(مت)
....
اسکارها:
بهترین موسیقی متن:جان ویلیامز
بهترین تدوین:ورنا فیلدز
بهترین صدا:رابرت هویت-راجر هرمن-ارل مایری-جان کارتر
نامزدی اسکار:بهتری فیلم
سال تولید:1975
بودجه:8/5 میلون دلار
فروش:260 میلیون دلار
آرواره ها فیلمیست که واقعا به کوسه ارتباط ندارد.در تمامی زمان فیلم آن هم به طور استثنایی تنها قسمتی از دم کوسه را میبینیم.ولی خودش را تا آخر فیلم رویت نمیکنیم و ....
جالب اینه که پس از اکران این فیلم بسیاری از رستورانها و هتلهای ساحلی مشتریهاشونو از دست دادند و دلیل
هم که مشخصه.
روزی جوانی به نام اسپیلبرگ که تازه وارد سینما شده بود و فقط یک فیلم سینمایی ساخته بود ، داشت خود را برای ساختن دومین فیلمش که فیلم رمان بود آماده می کرد . در شرکت فیلمسازی فیلم نامه ای بنام آرواره ها بود . شرکت می خواست این فیلم را بسازد ، فیلمنامه را برای کارگردانی بنام آماده کرد ولی آن کارگردان بخاطر مشکلاتی که داشت نتوانست این فیلم را قبول کند . در همان زمان استیون جوان ما وارد شرکت می شود ، فیلمنامه را به او پیشنهاد می کنند . بعد از بحث و گفتگو با دوستان استیون ما فیلنامه رمان گونه خود را کنار گذاشته و به سراغ فیلمنامه آرواره ها می رود .
استیون اسپیلبرگ به صورت اتفاقی به فیلمنامه ای دست پیدا می کند که آینده او را می سازد ، ولی آیا به همین سادگی ، فراموش نکنید " نابرده رنج گنج میسر نمی شود " .
استیون جوان همراه با عوامل کامل و حرفه ای به شهری ساحلی می روند . تمامی مسائل برای شروع کار آماده می شود . ولی آنها با اولین مشکل مواجه می شوند . فیلمنامه ای افتضاح ، استیون سریعا با دوستان خود تماس گرفته و 2 فیلمنامه نویس که یکی از آنها هم کمدی می نویسد را کنار خود آورده و در حین فیلم شروع به فیلنامه نویسی می کنند . دومین مشکل که باعث شاهکار شدن فیلم می شود . قرار بود از همان اول فیلم کوسه معلوم باشد ولی اینطور نشد . کوسه مکانیکی که در استخر درست جواب داده بود در دریا شور مکانیزمش بهم می ریخت ، روزها استیون و همکارانش روی کوسه کار کردند ولی بازهم جواب نداد این مشکل ادامه پیدا کرد تا به نظریه ای زیبا رسید ، کوسه در فیلم نشان داده نشود . اولین صحنه فیلم گرفته شد . دختری که به درون آب می رود کوسه معلوم نیست و دختر توسط چندین نفر به این طرف و آنطرف کشیده می شود ، استیون ما با دیدن این صحنه بسیار خوشحال شد چون به چیزی که می خواست رسیده بود . مشکل دومی هم وجود داشت ، هوای بد و گردشگران . وقتی هوا بود بود مطمئنا فیلم برداری با مشکل رو به رو می شد و وقتی هم که آب و هوا مشکلی نداشت کشتی های گردشگری در دید بودند . استیون هم نمی توانست زیاد از ساحل دور شود چون که مشکل ساز می شد . در همین زمان استیون با اعتصاب بازیگران رو به رو شد که خود مشکلی تازه بود . فیلم برداری همینطور طول می کشید و هر روز ضرری تازه برای شرکت بود . بهتر است بدانید این فیلم برای شرکت 14 میلیون دلار هزینه برداشت که در آن زمان بسیار زیاد بود . همه دوستان استیون این فیلم را پایان او می دانستند و هیچکس جز مسئولین شرکت که همراه او بودند او را پشتیبانی نمی کردند ، حتی بازیگران ، پس از اتمام فیلم در یک برنامه تلویزیونی ، قبل از اکران ذیچارد دریفوس بازیگر نقش مت فیلم را فیلم افتضاح خواند و گفت فیلم شکست خواهد خورد . ولی استیون ادامه می داد ، او سینما را دوست داشت و خودش هم می دانست اگر فیلم ببازد ، خود او باخته و دیگر نمی تواند فعالیت سینمایی داشته باشد . مشکلات هر روز بیشتر می شد ، قایق اصلی برای فیلم برداری مشکل پیدا کرده بود . آب و هوا مساعد نبود و همه و همه استیون جوان را می ترساند ولی او ناامید نشد . آخرین کات فیلم داده شد و استیون همچنان نگران بود .
حرف های دیگران استیون را رها نمی کردند تا وقتی که او صف طولانی دم در سینما را دید که برای فیلم خبر ساز منتظر بودند . هراس او چندین برابر شد که اگر فیلم خوب از کار در نیاید چگونه در همین روز اول خورد خواهد شد . اولین جیغ در سینما و اولین حال بهم ریختن تهیه کننده فیلم را خوشحال کرد ولی استیون ار ترس داشت می میرد چون پیش خود می گفت " استیون خیلی زیاده روی کردی " .
فیلم پرفروش ترین فیلم دوران خود شد . کمتر کسی جرات داشت بعد از دیدن فیلم پا به دریا بگذارد . استیون جوان بعد از این فیلم به استیون بزرگ تبدیل شد که هر کار دوست داشت می توانست در سینما بسازد .
فیلم منبع الهام فیلم های ترسناک زیادی در آینده شد ، یا حتی تمامی فیلم های آینده . آخرین تاثیر گذاری که خود من مشاهده کردم در فیلم فعالیت های ناهنجار بود که با نشان ندادن جن در فیلم ( مثل نشان ندادن کوسه در آرواره ها ) ترس فیلم را چندین برابر کرد .
فیلنامه فیلم در حین ساخت بسیار تغییر کرد ، برای مثال صحنه ای که مت با حفاظ به زیر آب می رود قرار بود بمیرد ولی بخاطر صحنه ی زیبایی که در آن کوسه واقعی در حال از بین بردن حفاظ خالی است استیون تصمیم گرفت مت را زنده بگذارد که صحنه ترسناک بعدی فیلم یعنی رو به رو شدن مت در زیر آب با یک جسد بود .
چیز جالبی که در فیلم خود را بسیار نشان می دهد ، کارگردانی زیبای فیلم است ، با اینکه این فیلم دومین فیلم استیون بود ولی بسیار قوی ساخته شد .
به هر حال آرواره ها شاهکاری است که هیچ گاه فراموش نخواهد شد .
منبع:سایت نقد فارسی
رستگاری در شاوشنک
فیلم بر پایه ی فیلمنامه و کارگردانی خارقولاده فرانک دارابونت به شاهکاری در تاریخ سینما تبدیل شد .
سال 1994 تمام توجهات به دو فیلم فارست گامپ و داستان عامه پسند جلب شده بود و کمتر کسی حوصله بحث کردن راجع به رستگاری رو داشت ... .
در سال 1997 رستگاری وارد فروشگاه های محصولات فرهنگی شد ، روزهای ابتدایی مردم فیلم رو برای سرگرمی خریداری می کردند تا اینکه فروش فیلم تصاعدی رو به افزایش رفت ، رستگاری پرفروش ترین فیلم محصولات فرهنگی شد .
سال 1998 یعنی یک سال بعد رستگاری در چند سینما به طور مستقل روی پرده ها رفت ، تا اینکه فیلم دوباره اکران شد . استقبال عجیب مردم و منتقدان از این فیلم غیر قابل وصف بود . رستگاری در شاوشنک دوباره متولد شد .
سال 2000 روزنامه تایمز :
مقایسه ای میان رستگاری و پدر خوانده کرد ، نتیجه ، به برتری رستگاری مماس بود .
چند سال بعد ( فیلم سایت ) لیست بهترین های تاریخ رو انتشار داد ، رستگاری بعد از همشهری کین و پدرخوانده 1 و 2 چهارم بود .
سایت موبی طی یک نظر سنجی از نویسندگان ، رستگاری رو به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما قرار داد .
و بزرگترین سایت سینمایی جهان IMDb در لیست 250 فیلم برتر تمام دوران رستگاری رو در صدر قرار داد و فکر می کنم تنها سه دقیقه پدرخوانده جای رستگاری رو اون بالا گرفت .
داستان فیلم : ( منبع داستان ویکی پدیا ) متاسفانه داستان بسیار ناقصه
داستان رستگاری شاوشنگ در سال ۱۹۶۴ اتفاق میافتد و درباره یک بانکدار به نام اندی دفرسن (تیم رابینز) است که اشتباهاً به جرم قتل همسرش به حبس ابد در زندان ایالتی شاوشنگ محکوم میشود. او در زندان با فضایی پر خشونت و رشوه خواری مواجه میشود. در این خلال با زندانی سابقه داری به نام رد (مورگان فریمن) که به کار قاچاق کالا از بیرون به داخل زندان مشغول است، طرح دوستی میریزد و به کمک او موفق به فرار میشود.
او ابتدا خود را نزد رئیس زندان عزیز جلوه میدهد و با گرفتن یک انجیل در دستش و خواندن آیات آن نظر رئیس زندان را به خود جلب میکند، چندی بعد در کتابخانه زندان کار میکند و پس از آن امور حسابداری رئیس زندان را انجام میدهد.
در این دوران با فردی آشنا میشود که به او اعتراف میکند که همسر اندی را کشتهاست اما رئیس زندان با شنیدن این سخنها اندی را در انفرادی میاندازد.
اندی با یک چکش کوچک که از رد گرفته بود و آن را در کتاب انجیل مخفی کرده بود دیوار زندان را میکند و عکسی را در جلوی سوراخی که کنده بود قرار میدهد و پس از بیست سال از آنجا فرار میکند. رد هم به دنبال او میآید و رئیس زندان هم طی حوادثی مجبور به خودکشی میکند.
چه چیز فیلم باعث محبوبیتش میان مردم عام شده ؟
سه دلیل برای ارتباط برقرار کردن این فیلم با مردم وجود داره .
1 : اندی ( نقش اول فیلم ) دو بار و فقط برای راحتی زندانی ها جان خود را به خطر می اندازد که برای همیمن مسئله محبوبترین فرد زندان می شود .
یکبار زمانی که در ازای کار برای نورتون ( رئیس زندان ) فقط چند شیشه نوشیدنی ازش طلب میکنه تا زندانی ها زیر اون آفتاب داغ و در اوج دقایق کاری بعد از سالها طعم یک شیشه نوشیدنی رو بچشن .
و دومین بار زمانی که از اتاق اطلاعات زندان بجای داد زدن در بلند گو ، میکروفون رو جلوی گرامافون میگذاره و آهنگی دلنشین رو برای زندانی ها پخش میکنه که باعث می شه یک هفته به انفرادی بره .
2 : اندی از طبقه معمولی جامعه وارد بدترین زندان آمریکا می شه و بعد از بیست سال به عنوان سهام داری میلیونر از زندان میاد بیرون .
3 : باعث خودکشی نورتون کثیف می شه آرزویی که از ابتدای فیلم تمام بینندگان دارن .
کلا فیلم جالبیه اگر ندیدید حتما نگاه کنید.
منبع:سایت نقد فارسی
رابرت داونی جونیور بین ژوئن 2012 و ژوئن 2013 با درآمدی 75 میلیون دلاری به عنوان پر درآمد ترین بازیگر شناخته شد و در صدر لیست سالیانه مجله فوربز قرار گرفت.داونی جونیور از "انتقام جویان" 50 میلیون دلار و از "مرد آهنی 3" 25 میلیون دلار درآمد داشته است.در دومین رتبه از این لیست چنینگ تاتوم با درآمدی 60 میلیون دلاری قرار گرفت.تاتوم در طی این دوازده ماه در دو فیلم استیون سودربرگ به نام "مایک جادویی" و "اثرات جانبی" و فیلم "جی.آی.جو:انتقام" بازی کرد.
لیست کامل 10 نفره:
1.رابرت داونی جونیور-75 میلیون دلار
2.چنینگ تاتوم-60 میلیون دلار
3.هیو جکمن-55 میلیون دلار
4.مارک والبرگ-52 میلیون دلار
5.دواین جانسون (راک)-46 میلیون دلار
6.لئوناردو دی کاپریو-39 میلیون دلار
7.آدام سندلر-37 میلیون دلار
8.تام کروز-35 میلیون دلار
9.دنزل واشنگتن-33 میلیون دلار
10.لیام نیسون-32 میلیون دلار
منبع:سایت نقد فارسی
آزادي چيزي است شبيه سلامتي؛ تا زماني كه اين دو را از دست ندهيم، قدرشان را نمي دانيم.((والتر))
اگر ملتي چيزي را بر آزادي ترجيح دهند، همه چيز را از دست خواهند داد.((ويليام سامرست موام))
آزادي هيچ وقت انتظار ما را نمي كشد، ما بايد در بدست آوردنش، از دل و جان دريغ نكنيم. چون در هيچ جايي از زواياي تاريخ سراغ نداريم كه آزادي و دموكراسي، سهل و آسان به دست آمده باشد.((رالف والدو امرسون))
آزادي دريايي متلاطم و طوفاني است. مردان بزدل، آرامش استبداد را بر اين طوفان ترجيح مي دهند.((توماس جفرسون))
بايد آزادي را براي مدتي از دست داد، تا بتوان براي هميشه آن را حفظ كرد.((شارل دو مونتسكيو))
بسياري از سياستمداران اين مطلب را به خوبي مي دانند كه هيچ ملتي نبايد آزاد باشد، مگر آنگاه كه شايستگي نگهداري و اجراي اين آزادي را داشته باشد. اين اندرز مانند ديوانه اي در يك داستان كهن است كه تصميم گرفته بود در آب نرود، مگر آنگاه كه شنا كردن را آموخته باشد.((مكولي))
همانطور كه مايل نيستم بنده كسي باشم، حاضر نيستم آقاي كسي باشم. كساني كه مخالف آزادي ديگرانند، خود لياقت آزادي را ندارند.((آبراهام لينكلن
طبيعت حتي به حيوانات زبان بسته هم آزادي بخشيده است.((تاس توس))
ما كه آزادي را دوست نداريم نمي توانيم نان آزادي را بخوريم و اگر هم بخوريم، آنرا هضم نخواهيم كرد.((گاندي))
معني حقيقي آزادي، مسئوليت است و به همين دليل است كه اغلب از آن مي ترسند.((جرج برنارد شاو))
اخلاق، چيز ساخته شده و حاضر آماده اي نيست، بلكه ذره ذره و روز به روز، خلق و ايجاد مي گردد.((ارناليل))
زن و شوهر يك سال بعد از ازدواج به زيبايي صورت يكديگر فكر نمي كنند، بلكه هر دو متوجه اخلاق و رفتار هم مي شوند.((اسمايلز))
اخلاق بايد بر هنر حكومت كند.((ايمانوئل كانت))
بزرگترين عمل غير اخلاقي اين است كه انسان شغلي را كه از انجام آن ناتوان است بر عهده گيرد.((ناپلئون بناپارت))
بر فرض كه من تو را دوست داشته باشم؛ اين به تو چه ربطي دارد؟((نيچه))
هر اندازه يك فرد يا انديشه وي، كلي و مطلق عمل كند به همان اندازه توده اي كه تحت تاثير اين انديشه قرار مي گيرد بايد همگون تر و پايين تر باشد.((نيچه))
در گذشته، "حقيقت" به گونه و مفهومي ديگر بود، زيرا ديوانه اي ترجمان حقيقت بود.((نيچه))
انسان ممكن است در برابر يك فضيلت، چاپلوس و متملق باشد.((نيچه))
كشيش خلع لباس شده و جانيِ آزاد شده هميشه نقابي بر چهره دارند. آنچه كه آنها نياز دارند چهره اي بدون گذشته است.((نيچه))
خودخواهي، قانون نمايش (پرسپكتيو) ادراك ما است. مطابق اين قانون چيزهاي نزديك، بزرگتر و سنگين تر به نظر مي رسند، در حالي كه وزن و اندازه همه چيزهايي كه دور هستند كاهش مي يابد.((نيچه))
بهترين چيز در يك پيروزي بزرگ آن است كه فاتح را از ترس شكست آزاد مي سازد.((نيچه))
من اكنون به اندازه كافي مقتدر هستم كه شكست را تحمل كنم.((نيچه))
انسان حتي نمي تواند انديشه هاي خويش را به طور كامل به گفتار درآورد.((نيچه))
هنرمند موضوعاتش را انتخاب مي كند و اين خود، شكلي از ستايش است.((نيچه))
اگر جستارهاي روانكاوي هيچ چيز هم به ما نياموخته باشد، دست كم اين را به ما آموخته است كه سركوب كردن اميال خويشتن، روش خوبي براي از بين بردن دشواريها نيست.((آبراهام مازلو))
پيشانديشي و برنامهريزي ميتواند دنياي انسان را زير و رو كند و كنترل زندگي او را به دست خودش بسپارد.((كرك نلسون))
فراموش نكنيد كه اگر با عشق به سوي انجام كاري برويد، نه از آن كار خسته ميشويد و نه احساس رنج و افسردگي خواهيد كرد.((استيو چندلر))
بيان باورها به گونهي درست، دربرگيرندهي اين است كه جرأت كنيم با ديگران ديگرگون بوده و مورد مهر و دوستي نباشيم.((آبراهام مازلو))
چه پارادوكس شگفتانگيزي! هر زمان كه اراده ميكنم با ناديده گرفتن خواستههايم به ديگران كمك كنم تا چيزهايي را كه دوست دارند، به دست آورند، هم احساس شادماني و خرسندي بيشتري ميكنم و هم كامروا ميشوم.((اسپنسر جانسون))
انسان هميشه به دليل اينكه طرحهاي بيشماري دارد، هوشمند به شمار نميآيد؛ همان گونه كه كسي نميتواند ژنرال خوبي باشد چون شمار زيادي سرباز دارد.((شانفور))
بايد مراقب تجربه كردن چيزهايي كه تنها خرد در آنها نقش دارد، باشيم. دست نگه داريد، مبادا مانند گربهاي شويد كه روي لولهي بخاري داغ مينشيند. او براي بار دوم، روي لولهي بخاري داغ نمينشيند. خوب است كه روي لولهي بخاري داغ نمينشيند، ولي او ديگر هرگز روي لولهي بخاري سرد هم نمينشيند.((مارك تواين))
من شعر گفتن را بي نهايت دوست دارم، اما مانند يك رابطه ي عاطفي پر دردسر كه در پايان به يك ازدواج خوب مي انجامد، من و شعر هم بس زمان بُرد تا همديگر را شناختيم.((ريچارد براتيگان))
سرانجام، جايي دارد باران مي بارد و برنامه ي گلها را تنظيم مي كند و حلزونها را شاد نگه مي دارد؛ تمام چيزي كه ارزش انديشيدن را دارد اين است.((ريچارد براتيگان))
اين كه ديگران انديشه ات را مي پسندند به اين معني نيست كه بدنت را هم از آن خود كنند.((ريچارد براتيگان))
زِنـــدِگی دَر اَعماقِ عادَت ها
هیج فــَــرقی با مـَـرگ نـَــدارد
تــــو مـُـــردِه ای
فـَـقـَــط مـَـعنای مــَــرگ را نـِمی دانـــی
تعداد صفحات : 2